شعر در مورد دایی
شعر در مورد دایی و خواهرزاده،شعر در مورد دایی،شعر در مورد دایی شدن،شعر درباره دایی،شعری در مورد دایی،شعر در مورد زن دایی،شعر در مورد دختر دایی،شعر طنز در مورد دایی،شعر در مورد علی دایی،شعر در مورد پسر دایی،شعر درباره دایی شدن،شعر درباره مرگ دایی،شعری درباره دایی،شعر درباره دختر دایی،شعر درباره زن دایی،شعر در مورد فوت دایی،شعر دایی،شعر دایی جون،شعر دایی و خواهرزاده،شعر دایی جان،شعر دایی شدن،شعر دایی،شعر برای دایی،شعر درباره دایی،شعر فوت دایی،شعر در مورد دایی،شعر خان دایی جون،شعر زن دایی جون،متن شعر دایی دایی جون،شعر در مورد دایی و خواهرزاده،شعر خان دایی جان،متن شعر خان دایی جان،شعر برای دایی جان،شعر درباره دایی شدن،شعر در مورد دایی شدن،شعر برای دایی عزیزم،شعر برای دایی ها،شعر برای دایی جوونم،شعری برای دایی،شعر برای فوت دایی،شعر برای مرگ دایی،شعر برای دختر دایی،شعر برای تولد دایی،شعر درباره مرگ دایی،شعری درباره دایی،شعری در مورد دایی،شعر درباره دختر دایی،شعر درباره زن دایی،شعر مرگ دایی،شعر سالگرد فوت دایی،شعر تسلیت فوت دایی،شعر درباره فوت دایی،شعر در مورد فوت دایی،شعر در مورد زن دایی،شعر در مورد دختر دایی،شعر طنز در مورد دایی،شعر در مورد علی دایی،شعر در مورد پسر دایی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد دایی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
هرکس که ندارد به جهان نعمت خواهر
افسوس که تنها بود و بی کس و یاور
در موقع تنگی و بلا محنت و سختی
شعر در مورد دایی و خواهرزاده
ن است مرا صبح، رنگ شام هنوز
که ماتم تو مرا هست ناتمام هنوز
هنوز گریه نکردم شبانه یک دل سیر
امیدوار به تسکینِ گریههام هنوز
نمیتوانم بدرودت کنم که از سر من
نرفته خاطرۀ گرم آن سلام هنوز
نه مجلسی شده برپا بدون غصۀ تو
نه منعقد شده بیبغض یک کلام هنوز
چه یادگار غریبی است از تو … ، میگریم
صدا زنند مرا هر زمان به نام هنوز
مگر به داغ «حسین» و «حسن» پناه برم
که داغ، داغِ گران؛ دل، دلیست خام هنوز:
سلام بر جگر پارهپارۀ آن مرد
که هست غربت او ورد خاص و عام هنوز
سلام بر تن صدچاک آن شهیدی که
ز قاتلش نگرفتند انتقام هنوز …
شعر در مورد دایی
جان دایی صحبت از رفتن نکن
صحبت از در غمگین نشستن هم نکن
شعر در مورد دایی شدن
هرچند که جا مانده در اینجا دو عصایت
رویانده خداوند دو تا بال برایت
بیگانۀ رسم سفر است آنکه نداند
ماندن نه سزاوار تو بود و نه سزایت
ای بار سفر بسته به دیدار شهیدان،
شادان برو ای دوست به سوی رفقایت
خالیست جهان بیتو، خوشا بودنِ با تو
یک عمر بر این بام نشستم به هوایت
سخت است مرا عادت از اینسان که نیاید
از پنجرۀ روشنِ آن خانه صدایت
سخت که امشب نوزد مثل نسیمی
زآن پنجره، آهنگِ دلانگیزِ دعایت
این قاب چه دارد که تو را بازنماید؟
گل را چه نشاطی، که گذاریم به جایت؟
ای یوسف، از این بند رهاییت مبارک
هرچند که تنگ است دلم سخت برایت
ما بستۀ زندان بلا، خستۀ دنیا
تو رسته از این بند و بلا، نزد خدایت
فرخنده تو را، دیدن لبخند شهیدان
ای دوست، مبارک سفر کربوبلایت
شعر درباره دایی
از این دنیا تو را می بوسم،(دایی)
بدان که تا ابد در قلب مایی
شعری در مورد دایی
بهترین یار جوانان بد و افسوووس برفت
بودودرغربت و تنهایی ،، دل ،،آزارنداد
شعر در مورد زن دایی
دایی ام راننده بود
مرد گاز و دنده بود
شعر در مورد دختر دایی
و در عصر یک مرداد زنده
با دایی پدرم لب ایوان می نشیند
شعر طنز در مورد دایی
برادرم وقتی چشم باز کرد
که دیگر جوانی رفته بود
و خواهرم موهای سرش را دزدیده بود
درست مانند خاله ام
خاله ای که از دایی میدزدید
نه آنکه میدانستند
شعر در مورد علی دایی
دایی ام راننده بود
پسرش خواننده بود
شعر در مورد پسر دایی
تنها تو بودی مونس وهمدرد دایی
تنها تو بودی شمع مهر افروز دائی
شعر درباره دایی شدن
سر هر جمعه که میشد
پسرک، ناچاری
تا در خانه ی دایی میرفت
تا که دستی بکشد بر سر او
شعر درباره مرگ دایی
دایی زاسفراین عمو زشهر مشهد
خاله زسبزوار و عمه زشهر قوچان
شعری درباره دایی
بی بی و بابا بزرگ و عمو و عمه و دایی
همه دور هم صمیمی با دود قلیون و چایی
شعر درباره دختر دایی
کاشکی با تو پسر دایی شوم
سوی یک پست مهم راهی شوم
شعر درباره زن دایی
وقتی یورش نمودند اقوامم از خراسان
دایی ز اسفراین عمو زشهر مشهد
شعر در مورد فوت دایی
با دریبل و سر زنی بیگانه ام
من کجا ودایی و تیموریان
شعر دایی
نکنه سجل نامت شده دایی
تو که توپ هم نداری سر می زنی؟
شعر دایی جون
یادش بخیر
سبز جمعه های کودکی
دید و بازدیدهای سرزده
دیدار عمه و عمو و دایی
جایشون خالی
آش رشته و حلوای نذری
شعر دایی و خواهرزاده
مادر! برایِ این که راضی باشی از من
افسانه یِ دایی امین را دوست دارم!
شعر دایی جان
یک شبی دیدم یواش از پشت در
او به دایی کل حسن نخ می دهد
شعر دایی شدن
دیروز ، هـــــی ســـرکـــــــــوفت ، بابابــــزرگ ، برزخ
دایی … کتک ، تو … سخت … بی بی و کیسه یخ
شعر دایی
دایی زن دایی ام رفته سویس
دایی ام در روستا پز می دهد
شعر برای دایی
تو آقای گل جهان علی ِ دایی
من، توپ جمع کن ذخیره ی تراختورسازی
هردو فوتبالی اما
من کجا و تو کجا
شعر درباره دایی
صدا می زنتم دایی
جنگ نطفه ایی بود
شعر فوت دایی
راستی عید فرصت خوبی است، ما که درگیر زندگی هستیم
می رویم آخ جان فردا صبح خانه ی خان عمو و خان دایی
شعر در مورد دایی
دو تا کارتَ مُبُری تا خانه عمه بتول
دایی و خاله و مَمَّد پسرش رَ مو مُدُم
شعر خان دایی جون
به دل گفتم : دلا دلتنگ فر دایی ؟
گفت : آه ، از درد تنهایی
شعر زن دایی جون
دانم که فرار تو تماشایی بود
همدست تو عمه و عمو دایی بود
متن شعر دایی دایی جون
تا دم ِعشق می رسد،خود چو غریبه میشود
از پس ِ خود چه میکشی دایی و عم و خاله را
شعر در مورد دایی و خواهرزاده
می رفتم از شهر،به روستایی
کرسی میزاشتم،به جان دایی!
شعر خان دایی جان
در خواب عمیق هم هوایی بشوم
نــوزاد بغــل راهی جــایی بشوم
از بس که تپل بود و سفید و زیبا
یک لحظه دلم خواست که دایی بشوم
متن شعر خان دایی جان
برای عاشق دلخسته ی شوت
نمیگیرد عزیزی! جای فوتبال
نه دایی! نه عمو، نه زن ، نه فرزند…
بسوزد ای خدا، بابای فوتبال
شعر برای دایی جان
کنون نزدیک عیدست جان دایی
بود عیدانه در جیبت هنر کن
شعر درباره دایی شدن
عجب حال و هوای باصفایی
عمه،خاله و عمو و دایی
شعر در مورد دایی شدن
یک هزاری بگیر از دایی
تا نبسته برو به نانوایی
شعر برای دایی عزیزم
گرگ و گاو شیر ده دایی حسین
شعرهای ساده رحمان دوست
شعر برای دایی ها
راستی ، دایی به قربان دلت
کی تو شاعر بوده ای؟جان قابلت!
شعر برای دایی جوونم
دایی هنرمند زیبای من کو؟
مهربان و شیرین زبانم کو؟
شعری برای دایی
اینجا خاله می مالد موهایش را به حنا
اینجا دایی کشیده است خودش را به سنگ پا
شعر برای فوت دایی
دایی های باحال تو حسابی مهربونن
توی تموم بچه ها قدر تو رو می دونن
شعر برای مرگ دایی
اسب سفید و حسنک کجایی
دفتر مشق من و دیکته دایی
شعر برای دختر دایی
دایی ات غزلسراییست ، که چو او دگر نیاید
گرچه اش زمانه ِ پست ، سر ِ کینه و عِتابست
شعر برای تولد دایی
دایی موشه آورده
یک کیک با مغز گردو
یه دستبند طلایی
با هسته های هلو
شعر درباره مرگ دایی
خاله دایی رها عمو
باز بغض بی حد گلو
شعری درباره دایی
فریاد های مرد بی واژه
در پیکر آبستن دایی
شعری در مورد دایی
من بشان گفتم که دایی تان به نام مادرش حساس بود
از دم خلقت رمز اذن تو مدیون عطر یاس بود
شعر درباره دختر دایی
دیگه مثل قدیما نیست..
چن تا بچه تو هر خونه
عمو عمه دایی خاله
فک و فامیل کی میدونه
اگه داره کسی بچه
مد الان یه دردونه…
شعر درباره زن دایی
پسر خاله ، عمو ، دایی ، با همسایه ام
همه شان را جدا کردم برای مسکن مهر
شعر مرگ دایی
مضحک بود این حقه و نیرنگ تو دایی
بر هر که زدی دوز و کلک خنده ندارد
شعر سالگرد فوت دایی
دایی قومی نبودم یا عمری این و آن
عمه ای یا خاله ای یا جنس دیگر کرده بود